این فرض مرسوم است که مردم با فقیر شدن به سوژه تغییر و انقلاب تبدیل میشوند. #مارکس به عنوان تئوریپرداز #انقلاب بر این نکته تأکید دارد که فقر به خودی خود نمیتواند سازنده سوژه انقلابی باشد؛ فقیر انقلابی نیست، بلکه برای این سوژه انقلابی شدن افراد و جامعه نیازمند میانجیهایی چون آگاهی طبقاتی و سازمانیابی هستند. این مسأله به میزانی حائز اهمیت است که باید گفت، «فقیر سازی» بیش از هر چیز یکی از مهمترین برنامههای سیاسی طبقات حاکم در سازوکار سرمایهداری است تا برنامهای اقتصادی.
در واقع، فقیرسازی و سلب مالکیت از طبقات مختلف بهخصوص طبقه متوسط راهکاری است برای غیرسیاسی کردن جامعه. انسان فقیر هرچند که نسبت به وضعیت و دولت معترض و شاکی است اما به سبب درگیریها و دغدغههای «زندهمانی»، ذهن و بدنش را مجبور است مصروف تأمین معیشت خود و خانوادهاش کند. او در این راه در مییابد که نسبت مستقیمی بین برخورداری اقتصادی و مطیع بودن سیاسی وجود دارد. هرچند او در ساحت گفتار رادیکال میشود، اما در عمل بیش از این پیش نمیرود و برای خودش حداقلی از امنیت اقتصادی را نگه میدارد.
این موضوع ازین حیث اهمیت دارد که فقر عمومی و افزوده شدن به فقرای اقتصادی باعث نمیشود که افراد خصلتهای بنیادین طبقاتی خود را از کف بدهند. عضو طبقه متوسط وقتی فقیرتر میشود باز هم جزئی از طبقه متوسط است. وضعیت اقتصادی تنها یکی از عناصر سازنده جایگاه طبقاتی است و فرد با فقیر شدن خصلتهای طبقاتی و ارزشهای ذهنی خود را از کف نمیدهد. فقیر شدن طبقه متوسط به بزرگتر شدن طبقات پایین جامعه منجر نمیشود. نگاه مهندسی به جامعه به این نکته توجه نمیکند که طبقات اجتماعی را نمیتوان به شرایط اقتصادی فروکاست.
به همین دلیل طبقه متوسط فقیر شده عاملیت سیاسی کمتری از گذشته دارد. او همچنان چیزهایی برای از دست دادن و حفاظت کردن دارد که حال باید بیشتر برای حفظش مرارت بیشتر کشیده یا در وضعیت موجود ادغام شود؛ هر چند که نسبت به وضعیت و حکومت معترض باشد.
راز #قشر_خاکستری جامعه همینجاست بزرگترین بخش جامعه که با وجود افت اقتصادی و نارضایتی از وضعیت، دست به کنش خاصی نمیزند و یا آن را بسیار محدود انجام میدهد. اکثریت در نسبتی درونی و عمیق با رابطه سرمایه اقتصادی و سیاسی است.
--
امین بزرگیان
@danialbehzadi
میگن انقلاب وقتی وضع جامعه بهتر میشه پیش میاد. هر چی جامعه فقیرتر شه، مزدوراش بیشتر میشن.